سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تابستون 94 ، روز شمار میکردم ک خدایا کی میشه من دوباره برم مدرسه ، پشت میز بشینم ، درس بخونم ، امتحان بدم و افتخار بیافرینم ... دوستای پارسی بلاگی شاهدن ک هر روز میومدم و مینوشتم اینقد روز تا اول مهر مونده و هر روز کلی اعتراض میکردن و منم گوش نمیکردم و دوباره ادامه میدادم ... 

مهر 94 رفتیم مدرسه ... خوشحال بودم ولی این خوشحالی ، با وجود یکی از معلما یا شاید بیشتر معلما به هم خورد و نابود شد کلا ... نمره های ناجور و اینا ...

از مهر 94 شروع کردم به روزشماری ک خدایاااا !!! کی این سال تحصیلی هم تموم میشه و دوباره تابستون لذت بخش و نازنین میشه ؟؟؟

خلاصه پریروز بود ک این اسال تحصیلی هم تموم شد ولی همچنان ما به یه معلممون عادت نکردیم ... به قول خودش :"خودمون باید عادت کنیم ..." خدا روشکر تموم شد ... امروز هم اولین امتحانمونو دادیم و کتاب اون درسو ، با مراسمی بسیار هیجان انگیز ، پاره کردیم (این کاری بسیااار زشت و ناپسند بود !)

... و خلاصه اینکه تموم شد امسالم ... 


+ تاریخ چهارشنبه 95/2/29ساعت 2:49 عصر نویسنده روشنگری | نظر


 
تصویر درون برنامه‌ای 3 تصویر درون برنامه‌ای 4
تصویر درون برنامه‌ای 5

تصویر درون برنامه‌ای 6
تصویر درون برنامه‌ای 7

تصویر درون برنامه‌ای 1

 

بابای عزیزم روزت مبارک 

پ.ن : روز پدر رو به همه ی باباهای خوب پارسی بلاگی تبریک میگم 

ایشالا سال های سال سایه شون رو سر خانواده شون باشه ! 

با آرزوی بهترین ها !

 

+ تاریخ چهارشنبه 95/2/1ساعت 9:2 عصر نویسنده روشنگری | نظر